وبلاگ عکس ها




خاطرات یادهاست، داستان روزها
زهرها و پادهاست، یادمان روزها
از چهل دگر کجا، نام نیک میرود؟
اربعین صبر شد، در فغان روزها

آسمانِ روزها بی ستاره مانده است
بی ستاره مانده است آسمان روزها

روزها و شام‌ها دور مانده از جهان،
کو جهان شام‌ها؟ کو جهان روزها؟

سرخ، گونه ی حیا، ظلم‌های آشنا
در هزاره شبند، مردمان روزها

ناله ی فرشته‌ها، نامِ نا نوشته‌ها
پشم‌ها و رشته‌ها، دودمان روزها

تا زوال نسل‌ها، انقراض اصل‌ها
مردها که زاده‌اند، از ن روزها

سرنوشت رودها، روی در نبودها
سیلی کبودها، بر کران روزها

دست‌ها و بست‌ها، پایه ی شکست‌ها
آیه آیه می‌رود بر زبان روزها

خشت‌ها و گوش‌ها، جوی‌های موش‌ها
ناله ی خموش‌ها در نهان روزها

سبز می‌شود ولی، سرخیِ درفش‌ها
تا سپیده می‌دمد بی امانِ روزها

سال‌هاست ماه‌ها، ماه‌هاست هفته‌ها
جمعه باز می‌شود سازمان روزها

مانده کسری از بشر، ساده کن در انتظار
روزهای ناگهان، ناگهان روزها

می‌رسیم و می‌رسند، از ورای لحظه‌ها
یک دقیقه مانده است تا زمان روزها
 


احمد شاملو

زیبا ترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذارآفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است
بیشترین عشق جهان را به سوی تو میاورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چراکه هیچ چیز در کنار
من
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه یی
ظریف و کوچک وعاشق است
ای معشوقی که سرشار از نگی هستی
و به جنسیت خود غره ای
به خاطر عشقت!-
ای صبور! ای پرستار!
ای مومن!
پیروزی تو میوه حقیقت توست
رگبارها و برفها را
توفان و آفتاب
آتش بیز را
به تحمل صبر
شکستی
باش تا میوه غرورت برسد
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن تست،
پیروزی عشق نسیب تو باد!
***
از برای تو، مفهومی نیست -
نه لحظه ئی:
پروانه ئیست که بال میزند
یا رود خانه ای که در حال گذر است -
هیچ چیز تکرار نمی شود
و
عمر به پایان می رسد:
پروانه
بر شکوفه یی نشست
و رود به دریا پیوست


شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

ادامه مطلب


پاییز را دوست دارم…
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
 
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
 
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
 
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم

 

ادامه مطلب


مهر ماهی که باشی غم هایت برای خودت است وقتی شب قبل از خواب ساعت ها به آن ها فکر می کنی و بقیه فقط خنده هایت را می بینند!
.
چتر مهربانی ات برای تمام کسانی که زیر باران تنها مانده اند باز است، دانه دانه چترهایت را باز کردی غافل از اینکه ،
زیر همین باران بی امان این چنین بی چتر ماندی!
به سلامتـــی همه ی ♥ متولدین ماه مـــهـــر ♥ کــــه ……
از پاکـیشــون دوستــــی شـــروع میشـــه
از صـداقتشـــون دوستــــی ادامــه پیدا میکنــه
و از وفـــاشـــون دوستــــی پایانـــی نـــداره…

عکس های آغاز پادشاهی مهرماهی ها|تعداد:4پس زمینه با کیفیت|فرمت:JPG|کیفیت ها:دسکتاپ,لپ تاپ,HD|حجم:3760

لینک همیشگی این عکس ها لینک صفحه/دیدن تمام عکس ها/نمایش آلبوم دریافت و ذخیره به صورت فایل فشرده منابع این پوسترها نظر،پیشنهاد،انتقاد درباره این عکس

 

ادامه مطلب


پاییز را دوست دارم…

ﺎﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧ ﺍﺳﺖ؛ ﻪ ﺗﺐ ﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧ ﺍﺳﺖ؛ ﻪ ﻟﺮﺯ ﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀ ﺍﺳﺖ؛ ﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓ ﺍﺳﺖ؛ ﻪ ﺳﻮﺕ ﺮﺩﻩ ! ﻣﻦ، ﺳﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺎﺰ ﺭﺍ ﻣﺮﺳﺘﻢ! ﺎﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺎﺰ ﻪ ﺭﺳﺪ؛ ﻟﻪ ﻧﻨﻢ؛ ﺑﺮﻬﺎ ﺭﺍ ﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧ ﺍﻡ ﻣ ﻛﺮﺩﻧﺪ …!!!

عکس های

پاییز در راه است|تعداد:4پس زمینه با کیفیت|فرمت:JPG|کیفیت ها:دسکتاپ,لپ تاپ,HD||حجم:2091

ادامه مطلب


سایت پیکوفایل با امکانات حرفه ای  برای

آپلود فایل و عکس  که مربوط به سیستم

blogsky.com  می باشد به عنوان دومین معرفی 

آپلود سنتر های عکس و فایل ارسال می گردد.

آپلود سنتر 

پیکو فایل  متعلق به سیستم وبلاگ دهی 

بلاگ اسکای است و برای استفاده از تمام امکانات 

پیکوفایل باید حتما عضو 

بلاگ اسکای شوید.

پیکوفایل

امیدوارم به کارتون بیاد و استفاده کنید 

 

ادامه مطلب


همه چیز درباره سبزوار
سبزوار,مکان های تفریحی سبزوار,مکان های گردشگری سبزواراطلاعات جامع در مورد سبزوار
سبزوار یکی از شهرهای بزرگ استان خراسان رضوی است. نام قدیم سبزوار، بیهق است. زبان اکثریت مردم سبزوار فارسی است. گویش مردم سبزوار از مجموعه گویشهای اصیل خراسانی و با منشأ فارسی دری است.
درباره سبزوار:
سبزوار یکی از شهرهای بزرگ استان خراسان رضوی است که در غرب خراسان، در شمال شرق ایران قرار دارد. تاریخ سبزوار با بیهق پیوند خورده‌است. پس از حمله مغول به سلطنت خوارزمشاه به دلیل دلاوری مدافعان فدایی موسوم به سربداران، برای مدتی به نام سربداران نیز شناخته می‌شد.
بعد از حکومت شیعی آل بویه حکومت شیعه بعدی در ایران به دست سربداران ایجاد گردید که مدتها بر قسمتهایی از کشور حکومت نمودند و پایتخت این حکومت سبزوار بود. سبزوار از مهم‌ترین مراکز جمعیتی، دانشگاهی، فرهنگی، اسلامی و تاریخی شمال شرق ایران به‌شمار می‌آید و به عنوان یکی از نمادهای تاریخ و علم ایران مطرح شده‌است. مراکز علمی و دانشگاهی و همچنین حوزه‌های علمیه این شهر از قدمتی دیرینه برخوردارند. این شهر خاستگاه اندیشمندان بزرگی در ادوار مختلف تاریخی بوده‌است و شاعران بزرگی نیز به دنیای علم و ادب معرفی کرده‌است که ابن یمین فریومدی و حمید سبزواری از جمله آنها هستند.
تاریخ‌نگار بزرگ ایران ابوالفضل بیهقی نیز در این شهر متولد گردید. دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، دانشگاه حکیم سبزواری و دانشگاه آزاد اسلامی دانشگاه‌های مهم این شهر می‌باشند. هم اکنون ۱۴ دانشگاه و مؤسسهٔ آموزش عالی بزرگ در این شهر مشغول به کار می‌باشند. فرمانداری این شهرستان جزء فرمانداری‌های ویژه ایران می‌باشد.
محمود دولت‌آبادی، ملا هادی سبزواری، ملاحسین واعظ کاشفی، قاسم غنی، ابوالفضل بیهقی، سید عبدالاعلی افقهی سبزواری، دکتر علی شریعتی از بزرگ‌ترین مشاهیر سبزوارند. سبزوار به لحاظ موقعیت تجاری و بازرگانی دربین شهرهای استان خراسان رضوی از جایگاه ممتازی برخوردار است. همچنین از شهرهای ثروتمند ایران از نظر میزان موجودی در حساب‌های بانکی است و دارای تعداد زیادی بازرگان می‌باشد و به بندر کویر خراسان معروف است.
سبزوار,مکان های تفریحی سبزوار,مکان های گردشگری سبزوارمکان های گردشگری سبزوار
نام سبزوار:
نام قدیم سبزوار، بیهق است. بیهق را پیش از اسلام، بیهه» یا بیهین یا بیهگ (یعنی جای نیکو یا بهترین ناحیه در این منطقه از مشرق ایران در عصر ساسانی) می‌گفته‌اند. بیهه» که میان نیشابور در مشرق و قومس در مغرب، واقع بوده‌است، بر سر راه ابریشم (از چین تا مدیترانه) قرار داشته و به عنوان یکی از مراکز تمدنی ایرانی پیش از اسلام مخصوصاً در عصر اشکانیان و ساسانیان آباد بوده‌است که بعدها آن را سبزوار خواندند.
در تاریخ بیهق آمده‌است: و سبزوار شهری بزرگ شد با انواع درخت میوه‌دار و سایه‌بخش، پس مردمان آن را سابزوار نوشتند و گفتند سبزوار کجنات تجری من تحت الانهار.
بنای سبزوار:
چند روایت در باب بنای سبزوار ذکر شده‌است:
گویند بهمن بن اسفندیار بن گشتاسب (بهمن الملک) پادشاهی بزرگ بود که بهمن‌آباد بیهق را او بنا کرده بود و در روزگار او بهمن‌آباد شهری بزرگ بود. پسرش ساسان و دخترش همای نام داشت. هنگامی که وفات بهمن نزدیک شد وی تاج بر شکم همسرش نهاد و کودکی را به ولیعهدی برگزید. چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی ترجیح داده برخاست، گوسفندکی چند خرید و به ناحیه بیهق آمد و آنجا که ساسان قاریز است نزول کرد و فرمود که این کاریز بنا کردند که در میان شهر است و قلعه بنا کرد. این محل که قصبهٔ ساسان‌آباد است را امروز سبزوار نویسند.
گفته‌اند که سبزوار را ساسویه بن شابورالملک بنا کرده‌است و شاپور آن بود که نیشابور بنا کرد و ساسان قاریز، ساسو قاریز بوده‌است و سبزوار در اصل ساسویه‌آباد بوده‌است.

 

استان سربداران

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها